جدول جو
جدول جو

معنی خاک پی - جستجوی لغت در جدول جو

خاک پی(کِ پِ)
خاکپا. خاکپای
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاک ریز
تصویر خاک ریز
جایی که در آن خاک ریخته باشند، محلی در کنار خندق که خاک های کنده شده را برای جلوگیری از عبور و مرور در آنجا می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک رس
تصویر خاک رس
رس، نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل می شود و می توان آن را به شکل های مختلف درآورد و به واسطۀ مواد خارجی به رنگ های زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید در می آید، رست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک پی
تصویر خشک پی
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نافرّخ، شمال، نحس، شنار، سبز پا، نامبارک، بدیمن، نامیمون، منحوس، مشوم، مرخشه، بدقدم، بداغر، تخجّم، بدشگون، پاسبز، سبز قدم، میشوم، سیاه دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک پاش
تصویر خاک پاش
آنکه یا آنچه گرد و خاک به هوا می پراکند، کنایه از مردم آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک کش
تصویر خاک کش
تخته ای که کشاورزان با آن زمین شیارکرده را هموار می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک آب
تصویر خاک آب
آبی که پس از پاشیدن تخم برای نخستین بار به زمین می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک بیز
تصویر خاک بیز
کسی که خاک را برای یافتن چیزی با ارزش غربال کند، برای مثال زر سوده را گر بود ریزریز / به سیماب جمع آورد خاک بیز (نظامی۶ - ۱۰۸۶)، کنایه از خاکسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک پی
تصویر سبک پی
تندرو، روندۀ چابک، برای مثال سبک پی چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند (سعدی۱ - ۵۹ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک پی
تصویر نیک پی
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تِ شُ دَ / دِ)
که خاک را پریشد:
باد بر سدۀ تو هم نرسد
باد فکرت نه باد خاک پریش.
انوری
لغت نامه دهخدا
(پِ)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در75 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و 12 هزارگزی جنوب راه مالرو چلیشه به چال چنار. ناحیه ای است جلگه ای با آب و هوای معتدل و دارای 443 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری و فارسی است. آب آنجا از چاه و قنات و محصولات غلات و پنبه و چغندر است. شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی زنان گلیم بافی و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
مزاح گونه است برای بیان زادگاه شخصی: چون فلان از خاک پاک تهران است
لغت نامه دهخدا
اولین آبی است که بزراعت کاشته شده میدهند، (چ روستائی یا دائره المعارف فلاحتی تألیف تقی بهرامی ص 485)، آب بار اول که پس از پاشیدن تخم به کشت دهند و آن را کلوخ گویند، آبی که پس از تسطیح زمین و شکستن کلوخها بزمین دهند، آبی که رز را دهند پس از هرس، (در اصطلاح مردم شهریار)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
کسی که خاک را بلیسد، (از آنندراج) :
بگرداگرد تخت طاقدیسش
دهان تاجداران خاک لیسش،
نظامی
لغت نامه دهخدا
نسیجی که خاک بخود گیرد، کسی که در غربت بماند و به آنجا انس گیرد
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
عمل خاک کشیدن. عمل خاک کشی کردن. عمل حمل خاک کردن
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
تخته ای است که دهقانان زمین شیار کرده را بدان هموار کنند و خاکش مخفف آن است. (آنندراج). ماله (در تداول مردم شمیران) ، کسی که خاک کشی می کند مقابل آجرکش یا گل کش (از اصطلاح بنایان) ، ارابه ای که خاک حمل می کند
لغت نامه دهخدا
(کِعَ)
دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین. واقع در 36 هزارگزی باختر آبیک و 6 هزارگزی راه عمومی. ناحیه ای است واقع در جلگه دارای هوای معتدل و 385 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است. محصولات آنجا غلات و نخود و چغندر قند و بادام و تاکستان و جالیز است. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. راه آنجا مالرو ولی ماشین نیز میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران استان مرکزی ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کِ یَهْ)
خاک تیره. رجوع به خاک سیاه شود:
پاس ادب من همه را میرسد اینک
بر خاک سیه خفته ام اینک به در دوست.
علی خراسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ پِ هَِ)
پهن اسب یاخر را چون سرند کنند و آشغالش را بگیرند آنچه ماند خاک پهن است که برای کود و رشوۀ گل بکار می رود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 3 هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد و کنار راه فرعی اسدآباد به آجین، ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر و مالاریائی دارای 2246 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی و فارسی است آب آنجا از سه رشته قنات و رودخانه شهاب لوجین میباشد، محصولاتش غلات و انگور و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد، صنایع دستی زنان قالی بافی و راه اتومبیل رو است این ناحیه یک دبستان و 12 باب دکان دارد، قالیچه های بافت این ده در بخش اسدآباد بخوبی مشهور است و تپه مصنوعی از آثار ابنیۀ قدیمیه نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بِجِ کَ دَ)
خاک را تزیین کردن. کنایه از پیرایه و علایق دنیا بر پیکر خاکی خود بستن:
خاک پیراستن چه کار بود
حامل خاک خاکسار بود
گر کسی پرسدت که دانش پاک
ز آدمی خیزد آدمی از خاک
گو گلاب از گل و گل از خار است
نوش در مهره مهره در مار است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کِ دَ)
خاک آستانۀ در. کنایه از دنیاست. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری رامیان، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 270 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی و ترکی است، آب آنجا از چشمه و محصولات برنج و غلات و پنبه و صیفی و کنف است، شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد، بنای امامزاده قدیمی نیز در آنجا است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خُ پَ / پِ)
مردم نامبارک شوم قدم. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بدقدم. (یادداشت بخط مؤلف) :
از خشک پیانت نشمارند در این راه
در آب نشان بر کف پا آبله ای چند.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی از دهستان موکوئی بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 45 هزارگزی باختر آخوره. ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر دارای 167 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری است. آب آنجا از چشمه ومحصولات غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیک پی
تصویر نیک پی
خوشقدم، با سعادت خجسته یی خوش مسعود میمون: (مقبل ترین و نیک پی در برج زهره کیست ک نی - زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا) (دیوان کبیر 9: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاک پز
تصویر کاک پز
آنکه نان کاک پزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک پی
تصویر خشک پی
بد قدم، شوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاک رس
تصویر خاک رس
خاک قرمز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاک کش
تصویر خاک کش
تخته ای که کشاورزان با آن زمین را شیار می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تیزرو، تند تند رو تیز رو، گریز پا، پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد، اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاک پزی
تصویر کاک پزی
شغل و عمل کاک پز، دکان کاک پز: (و آنجا کاک پزی است و کاک پاکیزه نهاده) (اسرارالتوحید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک پی
تصویر نیک پی
((پَ))
خجسته پی، خوش قدم
فرهنگ فارسی معین